Web Analytics Made Easy - Statcounter

مادر شهید سعید قربانی در خاطره‌ای از شفا یافتن فرزندش می‌گوید: سعید را برای مداوا به مشهد بردیم. وقتی به کمیسیون پزشکی رفتیم خبر دادند که هیچ‌یک از علائم وجود ترکش در گردنش نیست و این یک معجزه است.


به گزارش شریان نیوز به نقل از دفاع پرس منطقه عباسی از آن محله های قدیمی و پر اصالت تهران است که خانه های کوچکش آلبوم هزاران خاطره از روزهای خوش گذشته است؛ روزهایی که بانگ جبهه در کوچه پس کوچه هایش طنین انداز شد و جوانان محل را برای رویارویی با دشمن فرا خواند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خانواده قربانی خاطرات زیادی از خوشی ها و غم های این محل دارند، خاطراتی که تاریخ مشترکی را برای همه اهالی رقم زده است، مثل خاطره رفتن فرزند نوجوانشان به نام سعید به جبهه و بازگشت پیکرش. سعید سن زیادی نداشت که عزم رفتن به جبهه کرد. نبی قربانی پدر شهید در این‌باره می‌گوید: «از کارهایش چیزی به ما نمی گفت، فقط یک روز پرسید شما حرف های امام را شنیده اید؟ به روی خودم نیاوردم و گفتم نه نشنیده ام. گفت جوان ها باید به جبهه بروند. یک حرف هایی می زد که آدم می ماند. دوست هایی که انتخاب می کرد اکثرا همسن من بودند».

مادر این شهید نیز تعریف می‌کند: «کربلای 5 از ناحیه گردن مجروح شد، گفتم تو سهم خودت را ادا کردی، گفت جنگ سهمی نیست، همه باید بروند. اهل مسجد بود، سال چهارم دبیرستان را می‌گذراند و قرار بود دیپلمش را بگیرد. از مدرسه که برمی گشت بعد از اینکه درسش را در اتاق می خواند به مسجد می رفت. با اینکه تا دیروقت در مسجد بود ولی به نماز صبحش خیلی اهمیت می داد.

وقتی خبردار شدیم که می خواهد به جبهه برود به پدرش گفتم برویم جلویش را بگیریم. گردان ها در حال حرکت بودند که ما رسیدیم. از دوستانش پرسیدم که سعید را ندیدید؟ گفتند ما همه سعید شما هستیم. یک مرتبه سعید از پشت بغلم کرد.»

بچه خیلی خاصی بود، کارهایش هم همینطور. اخلاق خوبش باعث شده بود تا همه اهل محل از او تعریف کنند، همه این ها نتیجه یک تربیت درست بود، تربیتی که پدر و مادر آن را به سعید و خواهر برادرشانش داده بودند. مادر در اینباره می گوید: «تا وقتی کوچک بود اجازه نمی دادم با هرکسی رفت و آمد کند، بعد هم که بیشتر وقتش را در مسجد می گذراند می دانستم جای بدی نمی رود. موشک که به مهدیه تهران زدند من فکر کردم مسجد را زده اند، کسی را فرستادم دنبالش تا ببینم سعید کجاست. ناراحت شده بود و به پدرش گفته بود شما به من اطمینان ندارید».

عملیات کربلای 5 ترکش به گردنش اصابت کرد، به هیچ وجه امکان عمل وجود نداشت اما یک معجزه او را نجات داد. پدر تعریف می کند: «دکترها وقتی عکس گرفتند گفتند امکان عمل وجود ندارد، ترکش بزرگی به گردنش اصابت کرده بود، دکتر طب سنتی گفته بود روغنی هست که می تواند کمک کند. تمام مشهد را زیر و رو کردم تا روغن را گیر بیاورم، قیمتش آنقدر زیاد بود که نتوانستم بخرم. مدتی بعد وقتی دوباره برای مداوا به مشهد برگشتیم و به کمیسیون پزشکی مراجعه کردیم دکترها عنوان کردند که ترکشی وجود ندارد و گردن کاملا خوب است، همه تعجب کرده بودن اما من گفتم تعجبی ندارد اینجا امام رضا(ع) نزدیک است نظری هم به ما انداخته است».

سعید سال 66 در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید. مادرش می گوید: وصیت کرده بود که دوست دارد با صورت خونی با حضرت زهرا (س) رو به رو شود و این را با دستخط خودش نوشته بود. دلش می خواست روی سنگ قبرش این را بنویسند. پدرش ادامه می دهد: «با چرب زبانی ما را راضی به رفتنش کرد اما وقتی رفت من راضی بودم.» مادر می گوید: «خودش خواب دیده و به دوستانش گفته بود که به شهادت می رسد».

داماد خانواده قربانی از دوستان سعید و آزاده دوران دفاع مقدس است، قبل از اینکه خبر آزادی اسرا به گوش خانواده ها برسد مادر خواب عجیبی می بیند که در آن سعید به نوعی خبر بازگشت آزاده ها را می دهد. مادر خوابش را اینگونه روایت می کند: «سعید را خواب دیدم که می دود، پرسیدم کجا می روی؟ گفت می روم کمک دامادمان. آخر باهم خیلی دوست و عیاق بودند. دامادم سه سال و نیم بدون نام و نشان اسیر شد. بعد از این خواب آقایی زنگ زد و خبر داد که دامادم در قرنطینه است. سه روز بعد به تهران آمد و همه از او استقبال کردند.»

مادر هیچ وقت از شهادت فرزندش ناراحت نشد. وی می گوید: «بهشت زهرا که می روم انگار کسی به من می گوید گریه نکن. من همیشه از جنازه می ترسیدم اما از بعد سعید خدا به من قدرتی داد. شش ماهه بود که از بالای پشت بام افتاد، فکر می کردم زنده نمی ماند اما زنده ماند و قسمت شد که شهید شود. بعضی مواقع مادران شهدا را می بینم که گریه می کنند ولی برای من چنین اتفاقی نیافتاد. تا امروز خدا کمکم کرده است که حس کنم سعید را در کنار خودم می بینم. وقتی به عکس روی سنگ مزارش خیره می شوم حس می کنم او هم مرا می بیند.»

دسته بندیایثار و شهادت برچسب هاشهیدسعید قربانیامام رضا (ع) مطالب مرتبط پیکرهای پاک ۱۴ شهید دوران دفاع مقدس شناسایی شد
ماجرای دردناک «بسیجی مظلوم» در کنار «بسیجی شهید»
وصیت‌نامه شهید مرتضی حسین‌زاده/ علی زمان را بشناسید
شیوه جالب یک شهید برای تحکیم بنیان خانواده‌اش
شهیدی که ناجی ۵۰ زن از چنگال خونین داعش شد
شهید حججی وارد کتاب‌های درسی می‌شود
شهیدی که به زور سکه در سپاه استخدام شد! + تصاویر

منبع: شریان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۷۶۴۰۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پدر، مادر، ما متهمیم ...

وقتی در اتوبوس انسان‌هایی را می‌بینی که بعد از دوران پرتلاطم کرونا علیرغم مریضی هنوز با ماسک و دستمال بیگانه‌اند و با عدم رعایت خود ده‌ها نفر را در این شرایط سخت درگیر بیماری می‌کنند ، وقتی در کوچه تنگ ، با ماشین کنار می‌کشی تا ماشین روبرو بدون دردسر عبور کند و در ادامه نگاه طلبکارانه را دشت می‌کنی، وقتی در جشن چهارشنبه‌سوری ،به جای آتش بازی و جشن و شادی و استفاده از وسایل امن امروزی با مواد محترقه وحشتناک و خطرناک جشن تاریخی با فوت بیش از ۲۰ نفر و مشکلات بیمارستانی بیش از ۲۰۰۰ نفر را نظاره می کنی ، وقتی در عصر حاضر هنوز بنا به عدم رعایت بدیهیات و اصول اولیه بهداشت فردی باید با بوی نامطبوع و کثیفی بسوزی و بسازی ، وقتی در زندگی امروزی هنوز اصول اولیه آپارتمان نشینی را جانیفتاده می‌بینی ، وقتی توانایی و درک و فهم مردم از روابط متقابل در تمامی نقش‌ها را در مرز فاجعه رصد می‌کنی ، وقتی آمارهای فرهنگی ، اجتماعی را به گِل نشسته می‌بینی ، وقتی ...

چندی‌ست به رفتار و کردار عموم مردم بیشتر حساس و دقیق شده‌ام و گویی هرچه بیشتر دقیق می‌شوم عمق دردناک ماجرا بیشتر هویدا می‌شود.

آنچه می‌بینم چیزی جز زوال فرهنگی نیست. دیگر کار از معضلات بزرگ فرهنگی گذشته، مشکلات به عدم رعایت سطوح ابتدایی فرهنگ رسیده.هرچند دیدن این زوال در جامعه ایی که کتاب در آن تبدیل به کالای لوکس شود و خرید کتاب فراموش شود و لیست کتاب های پرفروشش هم بنا به محتوای کتاب برق شوقی در چشمت نمی اندازد، جامعه ایی که پرفروش ترین فیلم‌هایش فیلم های کمدی دم دستی هستند و فیلم های اخلاقی و فرهنگی حوصله دیده شدن نمی یابند ، جامعه ایی که کافه هایش از پاتوق بحث های روشنفکری به پاتوق بازی های مافیایی تغییر جهت داده ، جامعه ایی که از زنگ هنر و فرهنگ در ساختار آموزشی اش چیزی جز اسمی نمادین باقی نمانده ، جامعه ایی که اساتید دانشگاهی که الگوهای جذاب سنین جوانی هستند از تهی سرشار شده و چیزی به تعداد انگشتان دست از آنها باقی نمانده، جامعه ایی که رسانه اش خوراک فرهنگی تزریق نمی کند و بنا به شکاف عمیق کارسازی اش را از دست داده پیش بینی این وضعیت چندان عجیب نبوده و نیست.

قطعا نگاه ایده آل گرایانه ندارم و می دانم در هر جامعه ایی (حتی جوامع پیشرفته فرهنگی) هم فیلم های کمدی و تفریحات سرگرم کننده طرفداران خودش را دارد و همچنین آگاهم که بخشی از این تغییرات حاصل مناسبات و اقتضائات زندگی امروزه است اما صحبت از تناسب و تعادل است. وقتی تناسب و تعادل به کلی برهم خورد و فیلمها و صفحات و تفریحات دم دستی و سطحی فاصله ی کیلومتری با موارد تحلیلی و قابل تامل و فاخر می یابد نتیجه متفاوت و غم انگیز می شود.

آری، در هر جامعه‌ایی حاکمیت و دولت با فرهنگ‌سازی از طریق دو ابزار قدرتمند رسانه و فضای آموزشی که در دستانش است نقش اساسی ایفا می کند و برکمتر کسی پوشیده نیست که فرهنگ‌سازی در وهله اول وظیفه دولت و حاکمیت است تا با ابزارهای قدرتمندش فرهنگ سازی کند و جهت دهد و در ادامه نیز خانواده. اما وقتی در ساختار کلان این هدف را کم رنگ وکارکرد تاثیرگذاری اش را کم رمق می یابی، یا جهت دهی اش را جهت دهی مناسب تحلیل نمیکنی و خانواده را نیز به عنوان بازیگر فعال بعدی، به دلیل حضور در همین بستر اقتصادی فرهنگی در اکثر موارد غیرموثر و پیرو می یابی چه باید کرد؟

آیا باید ایستاد و این سقوط دهشتناک را نظاره کرد ؟ آیا همچون اقتصاد و ... کاری از دستمان برنمی آید؟

نقش افراد (به ویژه بنا به فراگیر شدن فضای مجازی ) در ریز موارد چه می شود؟

در این خصوص شاید نتوان در بُعد کلان کاری کرد و این فرصت بنا به موارد گفته شده در حیطه و توان ما نباشد یا در نگاه بدبینانه تر از دست رفته باشد و فرآیندی جدی تر و قوی تر و متفاوت تر برای احیایش نیاز باشد ، اما در خصوص ریز موارد و خرده فرهنگها نقش افراد کمرنگ نیست

اینکه در رانندگی اینچنینیم، اینکه بدیهیات بهداشتی اولیه را نمی دانیم، اینکه موارد ابتدایی آداب و معاشرت را بلد نیستیم ،اینکه با هنر رابطه نا آشناییم ، پای چیزی بیش از کمکاری دولت و حاکمیت در میان است..

به نظرم برخلاف اقتصاد و سیاست های کلان سیاسی که نمی‌توان در بعد فردی چندان کارساز بود، در بحث فرهنگی شاید بتوان تلنگر و جریانی ایجاد کرد. جریانی هرچند کوچک.

شاید در عصری که فضای مجازی محرومیت و محدودیت های دانستن و یادگیری را از بین برده و از طرفی هر صفحه مجازی خودش نقش یک بیلبورد را ایفا می کند ،عضویت در گروه‌های منتشر کننده مطالب مفید ، خواندن و بازنشر تلنگرهای فرهنگی در فضاهای مجازی مان می تواند خود به خود نقش موثری در بیداری ما و در ادامه، جامعه ایجاد کند. باید از فضای مجازی نه فقط در جهت خرید وسرگرمی و پُرکردن اوقات فراغت که گاها برای دِین فرهنگی مان بهره ببریم.

باید آستین ها را بالا زد، زوال فرهنگی با سرعتی عجیب در حال پیشروی ست . معضلی که تحملش از زوال اقتصادی و سیاسی به مراتب سخت تر است چرا که اگر دلخوشی و تکیه گاه فرهنگی مان هم از دست دهیم، تحمل بار اقتصادی ،سیاسی دیگر غیرممکن خواهد بود.

پس، از آنچه داریم برای آنچه می‌توانیم اصلاحش کنیم نهایت استفاده را ببریم.

همرفیق ،همشهری، همکار و هم میهنی عزیز ، حداقل با رعایت موارد اولیه فرهنگی و اضافه کردن چند پیجِ خوب ادبی، روان‌شناسی ، تحلیلی و اندیشه ایی به صفحات مورد علاقه خود و اضافه کردن عادت مطالعه روزنامه و کتاب خوب چرخه زوال فرهنگی را به سهم خود بشکن و در سال جدید از فضای مجازی ،درکنار استفاده کاری یا پُر کردن اوقات فراغت برای خواندن ، تامل کردن ،تغییر کردن و در ادامه بازنشر مسائل فرهنگی برای استفاده دیگر دوستان بهره ببر . ساده ترین و کمترین کارهایی که بدون هزینه یا با حداقلی ترین هزینه می توانیم انجام دهیم و جای هیچ بهانه جویی در آن نیست.

قصد شعار دهی های کلیشه ایی ندارم اما چاره ایی نیست، تا دیرنشده خانه تکانی فرهنگی کنیم و برای نجات تتمه بارقه های سوسو زننده فرهنگی بکوشیم.

که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

*فعال اجتماعی

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903032

دیگر خبرها

  • پدر، مادر، ما متهمیم ...
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • وقتی «علی خاوری» ابراهیم هادی زمانه شد
  • معجزه‌ای که روشنایی بخش چشم دل است
  • بلینکن: منتظر موافقت حماس با آتش‌بس هستیم
  • بازگشت زندانی جرایم غیر عمد به آغوش خانواده
  • آزادی زندانی جرائم غیر عمد در چهارمحال و بختیاری
  • بیش از ۱۴۰ خبرنگار فلسطینی قربانی جنایت رژیم صهیونیستی شدند
  • روایت شهید فاطمیون + فیلم
  • با این پنج توصیه متخصصان راحت‌تر بخوابید